شايد خرد انسانها به شناخت شايستهي شأن قرآن نرسد و نتواند همهي آفاق و زوايا و ژرفاي آن را به صورت واضح و علمي كشف كند، چنان كه جز خداوند و استواران در دانش، تأويل و منظور غير آشكار آيههاي آن را نمي دانند….
از اين موضوع نبايد غافل شد، كه قرآن كتاب هدايت، ارشاد، سازندگي، و كتاب انديشيدن،عمل و آگاهيها است و براي بازگويي اهداف بزرگ و ارزشمند،بر رسول عظيم الشأن(ص)، نازل شده است و براي بهره گيري مردم از آن، انديشيدن، عمل كردن، در پرتو هدايتش گام زدن، و ساختن افراد و جامعهها بر روش قرآني فرود آمده است؛ تا بشريت را براي دست يابي به زندگي در جامعه اي قرآني كه در آن زمامداران،به داد عمل ميكنند و مردم به قسط ميپردازند، آماده كند.
زيرا دست يابي به رشد مطلوب براي انسان، جز در آن جامعه كه حكمرانش دادور و افرادش قسط ورزند، امكان ندارد.
بنابراين در فرارويمان دو موضوع مهمّ است كه به استواري و محكمي به انسان و زندگياش مرتبط است،و از علم الهي و از ژرفاي آگاهيهاي انساني براي التزام و تكليف سرچشمه ميگيرد.يكي از اين دو موضوع؛ عظمت شناخت قرآن كريم و هدايت جويي بدان است،كه در ذيل، توضيح كوتاهي براي اين مبحث مهم ارائه ميدهيم.
پيامبران الهي براي نجات، سعادتمندي و مفهوم بخشي به زندگي انسان و ترسيم سرانجام والا براي تلاشهاي سخت انساني در اين دنيا آمده اند. هر كدام از پيامبران در فرصت ها، دورهها و فضاهايي براي اقوامي اعزام شدند؛ شرايع الهي را ابلاغ كردند، مردم را هدايت نموده و آموزششان دادند و به دست خود تمدنهاي ديني را بنيان گذاشتند.
پيامبران الهي براي نجات، سعادتمندي و مفهوم بخشي به زندگيانسان و ترسيم سرانجام والا براي تلاشهاي سخت انساني در اين دنيا آمده اند. هر كدام از پيامبران در فرصت ها، دورهها و فضاهايي براي اقوامي اعزام شدند؛ شرايع الهي را ابلاغ كردند، مردم را هدايت نموده و آموزششان دادند و به دست خود تمدنهاي ديني را بنيان گذاشتند؛ تا آن كه نوبت به پيامبر خاتم حضرت محمد(ص) و نزول قرآن كريم رسيد و قرآن در همه جاي كرهي زمين از خاور تا باختر در دسترس انسان قرار گرفت.
با ظهور اصل پيامبري، پديدهي بزرگي كه بسيار مهّم بود اتفاق افتاد؛ اين پديده آغاز فرود آمدن وحي آسماني به زمين بود. اين پديدهي بسيار بسيار بزرگ موضوعي ساده و معمولي ـچون ديگر پديدههاي عادي ـ و بري از اهميّّت نيست. اين يك حقيقت مهّّمي است و انسانِ با انگيزه را روا نيست كه آن را در بوتهي تساهل و ندانمكاري بنهد.
آيا خداوند جليلِ بي نياز و مقدّس به انسان وحي كرده است؟
آيا از سوي پروردگار سبوحّ ِ عظيم و متعالي از آفريدگان، وحي نازل شده است؟1
آيا خداوند را كلامي است كه آدميان آن را بخوانند؟ آن سخن چيست؟ و ژرفاي آن چه ميباشد؟ و نتيجهي معرفتي، عملي و تحولّ زايي آن براي جامعههاي بشري چيست؟
در همين ارتباط نقل داستان اصمعي جالب است:
روزي از مسجد جامع بصره ميآمدم، در محلهاي، عرب جلف و سبكي را سوار بر شتر ديدم كه شمشيري حمايل كرده و كماني به دست داشت، نزديك آمد و سلام كرد و گفت: از كدام قبيله هستي؟ گفتم: از بني اصمعم. پرسيد: تو اصمعي هستي؟ گفتم: آري. پرسيد از كجا ميآيي؟ گفتم: از جايي كه در آنجا كلام خداوند رحمان خوانده ميشود.پرسيد: مگر خداوند را كلامي است كه آدميان آن را بخوانند؟ گفتم: آري. گفت: چيزي از كلام خدا برايم بخوان. گفتم: از شترت پايين بيا. پايين آمد و من شروع به خواندن سورهي الذاريات كردم. وقتي به اين جملهي خداوند رسيدم: «وفي السماء رزقكم و ماتوعدون (ذاريات،51/22) و در آسمان است روزي شما و آن چه وعده داده شده ايد».
گفت: اي اصمعي! اين كلام خداوند است؟ گفتم: آري؛ سوگند به آن كه محمد(ص) را به حق برانگيخت كه اين كلام خداي رحمان است و آن را بر پيامبرش محمد(ص) نازل كرده است. گفت: بس است. آن گاه برخاست و به سوي ناقهاش رفت و آن را نحر كرد و پوستش را كند و گفت: در تقسيم گوشتش به من كمك كن. و آن را بر رهگذران تقسيم كرديم.2
اين داستان،شگفت و بيدارگر است، چون حاكي از آن است كه وقتي انسانها به خواندن كلام خداوند عادت پيدا كردند، از عظمت آن غافل شده و اهميّت والاي آن را فراموش ميكنند و يا خود را ـ از اين موضوع كه خداوند رحمان بر آدميان سخني فرو فرستاده و به آنان اجازه داده آن را بخوانند ـ به فراموشي ميزنند. ولي كسي كه به خواندن آن عادت نكرده، هم چون بيابان گرد داستان اصمعي ـ همان جلف و سبك ـ وقتي آن را ميشنود، نخست فرود آمدن كلام رحمان به بندگان را بعيد ميشمارد و سپس چنان گداخته ميشود كه در راه ـ با همه آمادگي سفر ـ از شترش براي شنيدن كلام خدا پياده ميشود و هنگامي كه آن را ميشنود، شتر خود را نحر كرده و برمردم تقسيم ميكند. آري ما از عظمت داستان وحي غافل هستيم چون خواندن قرآن برايمان عادت گشته و به ندرت دربارهي اصل وحي و عظمت آن ميانديشيم.
موضوع دوّم جريان ختم وحي و قطع شدن آن است كه اهميّت آن،از داستان نزول وحي و آغاز آن كم تر نيست. پايان وحي هم چيزي بسيط و كم اهميّت نيست. داستان آغاز وحي آسماني پس از دو موضوع «حيات» و «عقل»، از مهم ترين پديدههاي قابل توجه و نشانههاي عظيم در روي كرهي زمين است بلكه ميتوان گفت: كه مهم ترين همه آن پديدهها است، چون زمين به وسيلهي وحي به آسمان پيوند يافته و پرتو حقيقت ازلي تابيدن گرفته و انسان به مرحلهي مخاطب خداوند شدن گام نهاده است و به انسان فرصت بهرهمندي از دانشي كه از افق سرمدي ـ از آفريننده و به وجود آورنده اش ـ بر وي نازل شده است، داده شده…؛ و مخاطب و هم سخن خداوند به مفهوم عام آن قرار گرفته است. و اين جايگاه قدسي و بزرگي است كه هيچ جايگاهي هماورد آن نيست و نعمت بسيار عظيمي است كه پس از موهبت زندگي و خرد،به او داده شده است. زيرا خداوند متعال ـ به وجود آورندهي هستي و اندازه بخش اندازهها و خداي ازل و ابد ـ اراده كرده است كه فرزند آدم(ع) را مورد خطاب قرار دهد، و سخنش را بر آنان فرو فرستد. و به دست پيامبران، فرستادگان و اوصياي آنان، بني آدم را به وسيلهي علم الهي و معرفت حق و آسماني، تربيتشان كند و آنان رابه درست ترين روش فردي و اجتماعي كه به انسان فرصت دستيابي به آن داده شده، راهنمايي نمايد، و آدمي زادگان را به نهايت سرانجام ممكني كه انسان در زندگي به آن دست مييابد برساند؛ به روزگاري ثابت، ابدي و سرمدي.
انسان در آگاهي به محتواي آن چه كه در قرآن آمده و هنوز زمان تبيين و تحقق آن نرسيده و نيز معارف وحياني ديگري،كه نيازمند آگاهيهاي گوناگون بشر و فضاي ويژه بهرهگيري است،محتاج كسي است كه قرآن را بر پايه و اساس درست آن در معرفت و رفتار پاسداري كند و آن را با افكار، گرايش ها، ديدگاهها، نظرات، رفتارها و روشهاي ديگر آميخته نسازد.
آري خداوند در كلام خود بر بندگانش تجلّي پيدا كرد…3 آيا چيزي با اين موضوع ميتواند هم شانه گردد و يا چيزي چون آن باشد؟ پايان يافتن وحي و قطع شدن آن نيز چنين است. اين موضوع از نظر عظمت و اهميّت از جريان نخست كم تر نيست. چون ـ در پرتو آن چه كه ياد شد ـ پايان يافتن نبوّت و قطع وحي اشاره به دستيابي انسان به كمال، از نظر تنزيل و تعليم است و سپس دورهي ظهور وصايتـ كه منتقل كنندهي علوم وحي استـ ميباشد. و تنزيل از نظر توضيح و تحقق بخشي به وصايت محول شده است.
طبق آن چه كه گذشت، در زندگي انسان در طول نسلها و عصرها دو حادثهي مهّم وجود دارد.
و اتفاق دوّم در عظمت و اهميّت كم تر از اتفاق اوّل نيست. چون همان گونه كه گذشت قطع شدن نور وحي از اين جهان تاريك و از انسان سرگردان در آن، كه همواره به تذكّر دهنده الهي و معلم خدايي نيازمند است موضوعي بسيط و بي پي آمد نميباشد، زيرا انسان پس از در گذشت پيامبر اكرم(ص)،از هدايت گري كه وي را به راه الهي هدايت كند و حقيقت كتاب الهي را آموزشش دهد تا او را در ساختن فرد و اجتماع قرآني ياري رساند، بي نياز نيست. انسان در آگاهي به محتواي آن چه كه در قرآن آمده و هنوز زمان تبيين و تحقق آن نرسيده و نيز معارف وحياني ديگري،كه نيازمند آگاهيهاي گوناگون بشر و فضاي ويژه بهرهگيري است،محتاج كسي است كه قرآن را بر پايه و اساس درست آن در معرفت و رفتار پاسداري كند و آن را با افكار، گرايش ها، ديدگاهها، نظرات، رفتارها و روشهاي ديگر آميخته نسازد.
به همين علتها و انگيزهها اوصياي دين، به نقش خود پرداخته و در تربيت و آموزش انسان، عصر به عصر در پرتو علوم صحيح در حوزهي معرفت و عمل؛ و خالص و فقط برگرفته از چشمه سار وحي كه آن را از پيامبري كه كتابي بزرگ براي كاري بزرگ آورده و با رفتن او وحي آسماني از زمين بريده شده است، تلاشي سخت كرده اند.
آري در روند زندگي انسان در شهرها و اقليمهاي گوناگون، اختلافهاي بزرگ و فراوان در فهم معرفتهاي نظري و قوانين علمي، روشهاي زندگي،گرايشهاي مذهبي مختلف، و فلسفههاي بشري متفاوت و متعارض، معرفتهاي گوناگون بوجود آمده است و ملّتها در فهم كتابهاي آسماني و فهم مسايل ديني و دنيوي از آن درگير گشته اند و نيز ستمهايي ناگوار و ديرپا،و فسادهايي گسترده در طول تاريخ رنجبار انسان پيش آمده است،همهي اينها گواه بر اين است كه مردم با وجود در دسترس بودن كتاب خدا، احتياج گسترده اي در گرايشهاي فكري و روشهاي عملي ـ پس از در گذشت پيامبري كه در بين آنان مبعوث شده بود ـ به مربّيي الهي دارند،كه با پيامبر مبعوث از نظر روح، خرد؛ دانش و هدايت؛ رشد و توانمندي، ابلاغ و روش، سخنيّت داشته باشد و وي را آن پيامبر معرفي و به عنوان راهنمايي هدايت گر و رهبري صادق، پيشوايي دادگر، مخالف خواستههاي نفساني، پاسدار خويش در چارچوپ كتاب خدا، آگاه به همهي آن و عامل دقيق به محتواي آن، نشر دهندهي تعاليم خالص آن، ترسيم كنندهي دقيق مباني عملي آن، منصوب كند تا آثار هدايت پيامبرانه هم گون با پايههاي نخستين آن و نظام مقصود وي باشد و آهنگ ترنّم بانگ الهي تا هنگامي كه زمين با همه موجودات آن به سوي خداوندگار خويش بازگردد، در گوش بشريّت طنين افكن بماند.
از اين رو است كه قرآن كريم در بيان زندگي پيامبران و دورههاي پيامبري به اصل «وصايت» اشاره ميكند و مفهوم «وصايت»، آن است كه كسي از كسان پيامبر،جانشين وي گردد «واجعل لي وزيراً من اهلي. هارون اخي(طه،20/29ـ30) و از خاندان من هارون را براي من وزير قرار ده». چون او كسي است كه در پرتو هدايت الهي زندگي كرده و دانش موسي(ع) را بدون عارضهي ناداني، به ارث برده وبدون هر گونه سستي بدان عمل كرده و بدون ستم ورزي به عدل او رفتار كرده است. علاقه اش به انسان و انسانيت بي شائبه است و اصلاح گري اش براي بشريت بدون سستي است و قسط مداري اش بدون هرگونه اهمال ميباشد.
اين همان وصيّ است كه پيامبر(ص) را رواست در بين امّت به جا نهد،بنابراين وصيّ نميتواند انساني عادي باشد و يا انسانهاي عادي او را برگزيده باشند چنان كه پيامبر نميتواند انسان عادي باشد و يا مردم عادي وي را برگزيده باشند.بلكه خداوند متعال او را برگزيده و انتخاب كرده و برانگيخته است، آن سان كه خداوند متعال خطاب به موسي ابن عمران ميفرمايد: «واصطنعتك لنفسي (طه،20/41) /ترا براي خويش برگزيده ام.»
و چنان كه ظاهر خطابهاي خداوند متعال در قرآن كريم،به پيامبر عظيم الشأن و نيز در روايات معتبر شيعه و سنّي آمده است،دلالت ميكند كه خداوند،پيامبر و اوصيائش را بر ميگزيند؛ تا تداوم بخش وي و جانشين او در گسترش كتابش در بين مردم باشد و براي تزكيهي آنان و آموزش كتاب و حكمت آسماني كار كند.
بنابراين، وصايت، امانت پيامبري است، چنان كه پيامبري،امانت الهي است و در نتيجه، پيامبر مبعوث، و وصيّ منصوب است. و مفهوم آن اين است كه پيامبر از جانب خداوند متعال براي اداي رسالت برانگيخته شده و وصّيِ پيامبر با اذن خداوند متعال،از سوي پيامبر، براي ماندگاري رسالت منصوب گشته است. و اين جان مايهي حكمت پيامبري و تشريع الهي و رمز بقاي آن در بين نسلها و در دورهها و عصرها ميباشد، به ويژه پس از آن كه نبوّت پايان يافت و با پايان يافتن آن وحي الهي منقطع شد. پس از پيامبر خاتم بايد كسي كه آگاه به وحي محمّدي و عامل به آن است،آن را استواري بخشد و آگاهي از آن را فراگير سازد و با عمل به آن، آن رابه نمايش بگذارد.
در پرتو اين نگرش، كه عقل آن را لازم و ضروري ميداند تزكيهي مردم و تعليم كتاب و حكمت ـ آن سان كه در قرآن آمده ـ هرگز نميتواند از جامعهي بشري بريده باشد چون مردم همواره و نسل اندرنسل نياز جدّي بدان دارند. و از همين نكته،به اين امر پي ميبريم كه جانشين پيامبرو كسي كه بار وصايت را به دوش ميكشد، بايد در گوهر روحي و جوهره عقلي همگون پيامبر(ص) باشد و چنين همگوني جز در كسي كه از آغاز نزول وحي و لحظههاي نبوّت در كنار او باليده و به آن چه كه پيامبر آگاهي يافته،وي آگاه شده و به هر آن چه، او عمل كرده وي نيز عمل كرده، پيدا نمي شود. برآن چه ياد آور شديم افزون بر خرد و تجربهي بشري، احاديث معتبر بسياري كه علماي شيعه و سنّي در كتابهاي مورد اعتماد و اصول معتبر خود آوردهاند دلالت ميكند كه نياز به ياد كردن نيست.
بحث كوتاهي كه براي خوانندگان عزيز ارائه شد، ما را بر اهميّت و نقش قاطع و ضرورت آگاهي وسيع دربارهي دو شناخت ضروري واقف ميكند:
1. شناخت قرآن كريم از زاويهي علمي و آفاق عملي و اهداف متعالي آن در ساختن فرد و جامعه، به هر مقدار كه اين شناخت امكان پذير باشد.
2. شناخت معلّم قرآن كريم يعني كسي كه آن را بشناسد و آموزش دهد، بدان عمل كند و با رفتار خود آن را به نمايش بگذارد. اين فرد، انساني خدا گونه، وصي پيامبر، زبان قرآن و بر پا دارندهي قرآن است. و بر جامعه است كه چنين فردي را كه خداگونه، وصي پيامبر و زبان قرآن است، در بين امّت شناسايي كند. آري بدون قرآني كه بدان عمل شود هدايتي نيست و بدون آگاهي به قرآن، قرآني نيست.
به همين خاطر پيامبر عظيم الشأن به تبيين اين موضوع سازنده در زندگي جامعه پرداخت؛ يعني، ياد كرد شأن قرآن و معرّفي مفسّر آن، تا پس از رفتنش به جوار خداوندي جامعه را بدون راهنما و مرجع صالح براي درك معاني دروني كتاب رها نكند، عالمي كه به علم درست نبوي و الهي بدان آگاه باشد. اين موضوع در احاديث معتبر فراواني ياد آوري شده است كه از جملهي آنها حديث متواتر «ثَقَلين»است، كه افزون برآن چه كه بزرگان و محدثان و راويان شيعه از پيامبر(ص) و علي(ع) و امامان اهل بيت (ع) آن را روايت كردهاند، گروه بسياري از دانشوران و محدثان بزرگ اهل سنّت نيز آن را در كتب و اصول مورد اعتماد و مشهور خود آورده اند. علاّمه ميرحامد حسين هندي در كتاب بزرگ و ارزشمند خود عبقات الأنوار آن را از گروهي از اهل سنت به همراه معرفي و توثيق آنان و توجّه دادن به شأن علمي و حديثي ايشان آورده است.4 براي اعتماد خوانندگان به احاديث و اسناد و سخنان ايشان، در ذيل به نام جمعي از آنان اشاره ميشود:
1.محمد بن سعد واقدي. (نويسنده الطبقات)
2. ابوبكر ابن ابي شيبه كوفي. (نويسنده المصنَّف)
3. احمد بن حنبل شيباني. (نويسنده مُسند)
4. ابومحمد دارمي سمرقندي. (نويسنده مسند)
5.مسلم بن حجّاج نيشابوري. (نويسنده صحيح)
6. ابن ماجه قزويني. (نويسنده سُنن)
7. ابوعيسي ترمذي.(نويسنده صحيح )
8. حكيم ترمذي. (نويسنده نوادرالأصول)
9. احمد بن شعيب نسائي. (نويسنده سنن)
10.ابوجعفر طبري. (نويسنده تاريخ و تفسير)
11. ابن عبد ربّه قرطبي. (نويسنده العِقد الفريد)
12. حاكم نيشابوري. (نويسنده المستدرك علي الصحيحين)
13. ابواسحاق ثعلبي. (نويسنده تفسير)
14. ابوالحسن دار قطني. (نويسنده السنن و العلل)
15. ابوبكر بيهقي. (نويسنده السنن الكبري)
16. خطيب بغدادي. (نويسنده تاريخ بغداد)
17. ابوالحسن ابن مغازلي. (نويسنده المناقب)
18.ابوالفضل محمد بن طاهر مقدسي، معروف به ابن قيسراني. (نويسنده آثار ارزشمند بسيار از جمله كتاب «طرق حديث انّي تاركُِ فيكم الثّقلين»)
19. ابوشجاع ديلمي. (نويسنده فردوس الأخبار)
20. ابومحمد فَرّاء بغوي معروف به «محيي السنّه». (نويسنده المصابيح)
21. قاضي عياض يحصبي. (نويسنده الشفاء بتعريف حقوق المصطفي)
22.ابومؤيد خوارزمي، خطيب خوارزم. (نويسنده المناقب)
23.حافظ ابن عساكر دمشقي. (نويسنده تاريخ مدينة دمشق، در هشتاد جلد)
24.ابوموسي مديني. (نويسنده تتمة معرفة الصحابه)
25.ابن اثير جزري. (نويسنده جامع الأصول)
26.فخرالدين محمد بن عمررازي. (نويسنده تفسير مفاتيح الغيب)
27.ابوالمظفر سبط ابن جوزي. (نويسنده تذكرة خواصّ الأمة)
28. ابوزكريا يحيي النّووي. (نويسنده تهذيب الأسماءواللّغات)
29. صدرالدين حموي. (نويسنده فرائد السّمطين)
30. علاءالدين خازن. (نويسنده تفسير)
31.شمس الدين ذهبي(نويسنده ميزان الأعتدال)
32.ابن كثير دمشقي. (نويسنده البداية و النهاية)
33. سعد الدين تفتازاني. (نويسنده شرح المقاصد)
34.حسام الدين محلّي. (نويسنده محاسن الازهار)
35.ابن صباغ مالكي. (نويسنده الفصول المهمة)
36.شمس الدين سخاوي. (نويسنده الضوء اللامع )
37.جلال الّدين سيوطي. (نويسنده الدُّرالمنثور )
38.نورالدين سَمهوي. (نويسنده جواهر العِقدين )
39.متّقي هندي. (نويسنده كنزالعُمّال )
40.شيخ حسن حمزاوي مالكي. (نويسنده مشارق الانوار )
رسول خدا(ص) قرآن و عترتش را ثَقَلين نام نهاده است چون «ثَقَل» يه معناي چيز ارزشمند، وزين و محفوظ است. و اينها نيز چنين هستند زيرا هر دو آنها كان دانشهاي لدنّي و اسرار و حكمتهاي والا و احكام شرعيّه هستند و به همين خاطر، آن حضرت(ص) بر پيروي و تمسك به آنها و آموزش از آنان تشويق كرده .
دانشوران موثق و حافظان معتمدي كه حديث «الثقلين» را روايت كرده و از ميانشان افرادي آن را صحيح شمرده اند از قبيل مسلم كه حديث را در صحيح خود آورده است، بنابر گزارش كتاب عبقات، افزون بر185 نفر هستند. با مراجعه به آن كتاب، آثار مهمّ و فراوان و جايگاه علمي و والاي آنان را خواهيد يافت. ما به خاطر اختصار در اينجا به يادكرد چهل تن از آنان، و از هر كدام يك اثر بسنده كرديم.
از علاّمه شيخ عبدالحسين اميني نويسندهي الغدير شنيدم كه ميگفت:
در تحقيقات خود به نامهاي بسيار زيادتري از اين جمع، از علما و حافظان روايتگر حديث ثقلين دست يافتم (شايد اين موضوع درجلدهاي چاپ نشده الغدير باشد) و به همين خاطر محققان، حديث ياد شده را به حديث متواتر توصيف كرده اند. متن حديث بنابر نقل زيدبن ارقم بر پايهي روايت حافظ كبير ابو جعفر محمدبن حرير طبري از اين قرار است:«من بين شما دو وزنه به ارث گذاشتم كه يكي از آن دو بزرگتر از ديگري است؛ كتاب خداوند كه ريسماني كشيده از آسمان به زمين است و خاندانم.توجّه داشته باشيد كه با آن دو پس از من چگونه بر خورد خواهيد كرد. چون آن دو از هم دور5 نمي شوند تا در حوض (رستاخيز) نزد من آيند.»6
حافظ محقق،ابن حجر مكي درباره اين حديث مينويسد:
رسول خدا(ص) قرآن و عترتش را ثَقَلين نام نهاده است، چون «ثَقَل» به معناي چيز ارزشمند، وزين و محفوظ است. واينها نيز چنين هستند زيرا هر دو آنها كان دانشهاي لدنّي و اسرار و حكمتهاي والا و احكام شرعيّه هستند و به همين خاطر،آن حضرت(ص) بر پيروي و تمسك به آنها و آموزش از آنان تشويق كرده و فرموده: «سپاس خدايي را كه در خاندان ما حكمت را قرار داد. و با اين ويژگي از ديگر دانشوران ممتاز گشتند؛ چون خداوند، رجس را از آنان دور ساخت و آنان را به طور ويژه پاك گردانيد.» در احاديث تشويق به تمسك به اهل بيت(ع) اشاره به اين موضوع نيز هست كه تا روز قيامت فردي شايستهي تمسك در ميان آن خاندان وجود خواهد داشت، چنان كه كتاب خداوند عزيز نيز چنين است.
از بين اهل بيت(ع) سيّد و بزرگ آنان، علي بن ابي طالب(ع) ميباشد، به خاطر دانش فراوان و استنباطهاي دقيق وي… و در چندين حديث سفارش آشكار به آنان شده است كه از جملهي آنها اين حديث است: «من در بين شما چيزي بجاي ميگذارم كه پس از من اگر بدان چنگ زنيد هرگز گمراه نگرديد:ثقلين….»7
بر پايه آنچه كه در حديث متواتر از پيامبر(ص) آمده،هدايت قرآني بر آمده از اين كتاب آسماني دايرهي مشخصي دارد كه با چالش انديشهها بدان راه نميگشايند و با اختلاف نظرها بدان دست نمي يابند و درگيريهاي فلسفي و تأويلهاي عرفاني حقايق آنها را آشكار نمي كند. هدايت مشخصِ مورد اشاره، هدايتي است كه حقايق آن جز از اوصياي پيامبر(ص) و وارثان كتاب و دانش او و گنج بانان حقايق و درهاي هدايت او،بدست نميآيد. همان گونه كه امام علي بن ابي طالب(ع) ميفرمايد:
سوگند به خدا تبليغ رسالت و وفاي به وعدهها و همهي كلمات را ياد گرفتم و راههاي ورود به حكمت و حقايق تابناك، نزد ما خاندان رسول اللّه است. شرايع دين يگانه است وراههاي آن هموار، هر كس بدانها چنگ زد، ميرسد و بهره ميبرد و آن كه باز ايستد گمراه و پشيمان ميگردد.8
و آن سان كه امام محمدبن علي باقر(ع) فرمود:
ما گنج بانان دانش الهي و تفسير گران وحي خداوند هستيم.9
و چنان كه امام جعفر صادق(ع) فرمود:
ما واليان امر الهي، گنج بان دانش الهي و ظرف وحي الهي هستيم.10
محدث ابوجعفر محمدبن يعقوب كليني در كتاب ارزشمند كافي، فصلي اصلي با عنوان فضل قرآن و عظمت معارف آسماني و علوم فراگير آن گشوده است11و در كتاب الحجه نيز احاديث معتبر بسياري آورده كه امّت را به سوي عالمان به قرآن راهنمايي ميكند.12
از اين رهگذرِ صحيح است كه بر اين باوريم اگر امت اسلامي از روز نخست به اين روش ارزشمند الهي كه پيامبر عظيم الشأن آن را ترسيم كرده بود، روي ميآوردند رشد ميكردند، برمي آمدند و متحّد ميشدند و گرايشها و نحله ها، آنانرا پاره پاره نميساخت ومذاهب و فرقهها وحدتشان را به هم نميزد و سياست بازان و حاكمان،كيان آنان را به بازي نميگرفتند و بيگانگان و طمع ورزان راه آنان را به سوي ترقّي،پيشرفت و گسترش در سرتاسر دنيا نميبستند. وعده الهي در حق آنان تحقق پيدا ميكرد و نمود مييافت كه فرمود:«أنتم الأعلون إن كنتم مؤمنين (آل عمران،3/139) شما برترينِ (مردم جهان) هستيد اگر مؤمن باشيد.» و با كتاب آسماني خود زمام جامعهها را به دست ميگرفتند و ملّتها را به روش قرآني و با پيشواي الهي به كمال انساني راهبري ميكردند و در فضايي كه چهار چوب آن را علي(ع) در سخن خويش ترسيم كرده، زندگي ميكردند:
اگر دانش را از كان آن بدست ميآورديد و خير را از جايگاه آن ميجستيد و راه را از روشنايي آن برميگزيديد و به سوي حق از راه آن گام ميزديد، راهها برايتان روشن ميگشت،نشانها آشكار ميشد، اسلام برايتان ميدرخشيد، نيازمندي به نيازمندي نميافتاد و مسلمان و هم پيمان ستم نميديد.13
آگاهي ريشه دار و عميق به ثقلين موجب گرايش مردم به آن دو در علم و عمل، در حوزههاي گوناگون فكري و معيشتي و در همهي زواياي زندگي و مدارج تكميلي آن ميشود، بهگونهاي كه براساس آن دو، فرد و جامعهي قرآني ساخته ميشود.
اين نظير سخن متكلم و مفسّر مشهور فخرالدين رازي در تفسير سورهي حمد از كتاب تفسير«مفاتيح الغيب» است كه ميگويد:
آن كه علي را براي دين خود امام برگزيدبراي خود و دين خود، به ريسماني استوار چنگ زد.
از آنجايي كه امّت اسلامي به طور كامل، به تعبير مولا علي(ع) علم را از معدن آن نگرفتند و راه روشن را پيشه نساختند و به حق از راه آن وارد نشدند و به تعبير فخررازي در دين و در دربارهي خودشان به ريسمان استوار چنگ نزدند، زمام امور به جايگاه غير مورد نظر كشانده شد و امامت سياسي و سپس علمي از خاندان پيامبر(ص) گرفته شد. برمسلمانان است كه پس از رويگرداني از حوادث گذشته، در شناخت، دانش، عمل ورفتار به سوي اهل بيت برگردند و امامت علمي و تربيتي و رهبري روحي و قرآني و عمل قرآني خالص را از بابهاي حقيقي قرآن فراگيرند. تا آنچه را كه خداوند و رسولش براي آنان روا ديده بودند بازيابند و امّت محمّدي از امروز، به رهبري علمي اهل بيت(ع) زير بيرق هدايت قرآن كريم متحد شوند،آن سان كه اين كتاب آسماني برايشان ميخواهد: «انّ هذه أمتكم أمّة واحدة وأنا ربكم فاعبدون (انبياء،21/92) بيقين اين امّت شما امّتي واحد و من پروردگار شمايم پس مرا عبادت كنيد.» قرآني كه همواره مردم را از طريق اهل بيت طاهرين(ع) به سوي خداوند راهبري ميكند تا اين ابر تيره پراكندگي و عقب ماندگي و افتادن در زير سلطهي زورگويان و جباران و استعمارگران و مستكبران و دست نشاندگان آنان در همهي كشورهاي اسلامي كه به نفع آنان و عليه مسلمانان تلاش ميكنند، كنار زده شود.
در راستاي عمل به حديث متواتر و مهم پيامبر يعني حديث ثقلين و جهت خدمت به جامعه، نويسندگان كتاب «الحياة» به نگارش و تدوين اين كتاب به عنوان دانش نامه اي علمي، ديني، انساني، فردي و اجتماعي دست يازيدهاند و مواد آن از قرآن كريم و احاديث پيامبر(ص) و اهلبيت(ع) سيراب شده است.
در سايهي اين مقدّمهي فشرده و با دقّت در آن، ميگوييم: بر همه مسلمانان توجّه ويژه به حديث مهم و با عظمت ثقلين واجب است؛ چون محتواي آن قابل چشم پوشي نيست، زيرا روش بهره گيري صحيح و توصيه شده از هدايت علمي و عملي كامل و خالص قرآني را به شكلي كه هيچ بديلي براي آن نيست و هيچ گونه ندانم كاري را در مسير و رهگذر هدايت قرآني پذيرا نمي باشد، ترسيم ميكند. چون حديث به روشني و قاطعيت گوياي آن است كه رسول خاتم براي مردم دو نشان؛ يعني،قرآن و عترت را فرا راه نهاده است و اين دو، درواقع يك نشان را ترسيم ميكنند و يا دو روي يك سكّهاند، زيرا برپايهي احاديث نقل شدهي بسياري كه در كتب دو گروه شيعه و سنّي آمده و پس از گواهي عقل و تجربهي تاريخيِ مسلمانان و به تصريح گروه فراواني از علما و محدثان و مفسّران اهل سنّت (افزون بر خود اهل بيت(ع) كه صادقين هستند و نيز بزرگان شيعه)، منظور از «عترت»، علي و فرزندان علي(ع) است كه به علم موروثي از صاحب قرآن،عالمان به قرآن هستند و در عمل، تلاشگران در راه قرآن ميباشند و آنان همان اهل ذكري هستند كه قرآن كريم فرمان داده از آنان پرسيده شود؛ «فأسئلوا اهل الذّكر إن كنتم لا تعلمون (نحل،16/43) از اهل ذكر بپرسيد اگر خودتان نميدانيد.»14
بنابراين آنچه كه از پيامبر هادي(ص) براي امّت هدايت يافته به جاي مانده، ثقلين است كه تفرقه افكني نمي كنند و از هم جدا نمي افتند و براي هدايت كامل الهي در مقام علم ومعرفت، عمل و سلوك، راهي جز بهرهمندي از آن دو نمي باشد.
رجوع به قرآن كريم به مفهوم قرآني آن، جز از راه رجوع به آن دو نمود پيدا نمي كند چون پيامبر اكرم(ص) در علم و عمل، امّت را به آن دو ارجاع داده است و آن دو گر چه به چهره و شخصيّت دو تا هستند امّا در واقع و معنا از هم مختلف نمي باشند بلكه همواره،متحد هستند.به همين خاطر پيامبر خدا(ص) دربارهي آن دو گفته است كه هرگز از هم جدا نميافتند و از هم جدا نميشوند. و با تعبير «هرگز» آن را بيان كرده است كه نشانهي جاودان بودن است، براي اعلان اين امر كه جدا نشدن آن دو كاري ابدي است. بنابراين، در هدايت واقعي و حقيقت رسالت تحقق نورمحمدي،بين آن دو جدايي نيست و درصورتي كه بر روش به هم پيوسته و راه مستقيم آن دو و بهدور از ادعاهاي تو خالي و گزافهها عمل شود آن دو، انسان و جامعهي قرآني را ميسازند.
آگاهي ريشه دار و عميق به ثقلين موجب گرايش مردم به آن دو در علم و عمل، در حوزههاي گوناگون فكري و معيشتي و در همهي زواياي زندگي و مدارج تكميلي آن ميشود، بهگونهاي كه براساس آن دو، فرد و جامعهي قرآني ساخته ميشود.و بديهي است كه براي ساختن انسان قرآني راهي جز ساختن جامعهي قرآني نيست و براي ساختن جامعهي قرآني هم راهي جز ساختن فرد قرآني نميباشد. و براي ساختن اين دو، به شكل مناسب و شايسته راهي جز معرفت خود قرآن وجود ندارد. و از راههاي اصولي و مهم براي دستيابي به اين معرفت، روي آوري به قرآن است در آنچه كه در اين باره آمده است و يا از پيامبر و خاندان او نقل شده است.
در راستاي عمل به حديث متواتر و مهم پيامبر يعني حديث ثقلين و جهت خدمت به جامعه، نويسندگان كتاب «الحياة» به نگارش و تدوين اين كتاب به عنوان دانش نامه اي علمي، ديني، انساني، فردي و اجتماعي دست يا زيدهاند و مواد آن از قرآن كريم و احاديث پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) سيراب شده است. و اهل بيت(ع) همان كساني هستند كه با دانش فراوان و صحيح و با معرفتي جوشيده از معرفت الهي جز از قرآن كريم و يا پيامبر هادي(ص) نقل نميكنند.در حديثي از علي ابن ابي طالب(ع) نقل شده كه فرمود:
مردم به سوي چشمههاي كدري روي آوردهاند كه بعضي در ديگري ريخته ميشود، و آنان كه به ما روي آوردند به چشمههاي زلالي روي كردند كه بي پايان و بدون انقطاع به فرمان خداوند شان جاري هستند.15
خوانندگان كتاب «الحياة» نبايد از اين نكته غافل شوند كه نويسندگان «الحياة» در تفسير آيات آسماني به نظريههاي كلامي، فلسفي و عرفاني اعتماد نورزيدند، همان گونه كه پيامبر(ص) در احاديثي كه دربارهي كنار گذاشتن تأويل وارد شده نهي جدّي از آن كرده است، و علي(ع) در تشويق به چنگ زدن خالصانه به قرآن كريم بدان توجّّه داده16 و امامان معصوم(ع) مردم را از بهره بري از غير قرآن ـ از روشهاي فكري و گروههاي ديگر ـ برحذر داشتهاند… چون اين نظريهها چيزهايي است كه خود صاحب نظران دربارهي آنها با هم اختلاف نظر دارند. نويسندگان كتاب «الحياة» براي حراست از برتري تفكّر خالص قرآني و پيشگيري از فرو افتادن آن در حد تفكر فلسفي، كلامي و يا عرفاني، آن سان كه گروهي از مفسّران دچار آن شده وبه نام فهم برهاني يا تأويلي و نظائر آن قرآن را با آراي گوناگون مخلوط كرده و آن نظريهها را بر قرآن تحميل نموده اند؛ با آن كه قرآن از همهي آن آرا بينياز است، قرآن را برآن نظريهها بنيان ننهادند چون خردورزي وحياني با توجّه به مباني و اصول خود، با آن آرا قياس نمي شود و قرآن از هرگونه تعقلاّت كهنه و نو، گسترده تر، ژرف تر، فراخ تر و بهرهبخشتر است.
دانش اندكي كه به حكم وما أوتيتم من العلم إلاّ قليلاً (اسراء،17/85)، به بشر از دانش الهي بخشيده شده،كجا؟ و چشمههاي زلالي كه به فرمان پروردگارشان جاري هستند كجا؟ به كجا ميرويد؟ و چه سان داوري ميكنيد؟
پس از اين مقدمهي فشرده اي كه ارائه آن را ضروري دانستيم يادآور ميشويم كه در كتاب «الحياة» افزون بر آن كه ساختار كتاب در بابها و فصلهاي آن از سرچشمهي حقيقت قرآني سيراب شده و در آغاز و بين فصلها آيات قرآني آمده است، باب ويژه اي به شناخت قرآنكريم و جايگاه اين كتاب آسماني در علم، پرورش و معيشت در زواياي گوناگون زندگي انساني اختصاص داديم. اين باب، باب ششم از جزء دوّم كتاب است كه در آن به روش كل كتاب، مراعات اختصار كرده ايم. چون ذكر نمونهها در هر فصلي جز به خاطر آن نيست كه انديشهها از راه اين نمونهها با رجوع گسترده به قرآن كريم و احاديث معتبر، آگاهي، دانش و عمل خويش را گسترش دهند. اين باب دربرگيرندهي پنجاه فصل اصلي دربارهي قرآن و شناخت آن است كه عناوين اين فصلها از آيات قرآني برگرفته شده و در بيشتر موارد خود الفاظ آيات عنوان گرديده است. در آغازهر فصلي آيههاي مناسب آن موضوع آورده شده و در ادامه احاديث نبوي و علوي و بقيه امامان از خاندان طهارت(ع) ياد شده است.
آن چه كه در زير آمده عناوين بيست فصل از آن فصول است كه در آنها به چشمهي جوشان دانش الهي، و تعاليم نجات بخش انسان،و پيشرفتهاي معنوي و آموزههاي بلند تربيتي اشاره شده است. بدان اميد كه امّت اسلامي با برگشتي برخاسته از متن زندگي، در پرتو نور خرد، جوشيده از آگاهي و بيداري، با هدف پيشرفت و ترقي در همه زواياي زندگي و در گسترهي زمين، به قرآن كريم برگردند:
كتاب توحيد حقيقي (فصل 4)؛
كتاب خرد و انديشه ورزي (فصل 7)؛
كتاب حكمت و دانش (فصل 8)؛
كتاب عمل (فصل 9)؛
كتابي بي ترديد و بدون اختلاف (فصل 11)؛
كتاب عشق (عشق الهي، عشق انساني )، (فصل 12)؛
كتاب بشارت و انذار (فصل 13)؛
كتاب دعوت و رهايي (فصل 14)؛
كتاب داد، احسان، نيكي و تقوا (فصل 16)؛
كتاب ويژگيهاي انساني (فصل 17)؛
كتاب تأمّل و ياد آوري (فصل 20)؛
كتاب انسانيت (فصل 22)؛
كتاب حركت، پيروزي، انقلاب و تغيير (فصل 25)؛
كتاب صلح (فصل 26)؛
كتاب احكام و نظام فراگير (فصل 29)؛
كتاب رشد و اقتصاد (فصل 31)؛
كتاب تلاش و مثبت نگري (فصل 32)؛
كتاب فنّ و نو آوري (فصل 35)؛
كتاب ريسمان استوار (ثقل اكبر ) (فصل 48)؛
كتاب زندگي در زندگي (فصل 50).
اين نمونهها خوانندگان انديشور،محققان،پژوهشگران و جويندگان حقايق ناب را بدين سو سوق ميدهد كه قرآن كريم بزرگترين منبع تعاليم و آموزهها براي موضوعات انساني است كه در هر زمينه پاسخهايي رهايي بخش براي انسان سركوب شده دارد،و موجب پيشرفت وي در دنيا وتأمين خوش بختي روحي در آينده ميشود و افكار مردم مسلمان و غير مسلمان را به چشمهاي جوشان،كه در اين كتاب براي پاسخگويي به نيازهاي تربيتي، آموزشي، فردي، اجتماعي، مهمّ و سازنده براي انسان و انسانيّتِ رو به پيشرفت وجود دارد، رهنمون ميشود.
در همهي اين فصلها آياتي هدايتگر، احاديثي معتبر و آموزنده آورديم كه به جايگاه آنچه در قرآن كريم براي شناسايي خود آمده توجّه ميدهد از قبيل آن كه قرآن:
ـ از سوي پروردگار جهانيان نازل شده وتوسط روح الأمين بر قلب محمد(ص) فرود آمده تا بازبان عربي روشن، اندرزگر جهانيان باشد؛
ـ اين كتاب آيينه اي براي تجلّي پروردگار هستي براي بندگان خويش است؛
ـ قرآن بر همهي كتاب هايي كه خداوند پيش از آن فرستاده سيطره دارد (و هيچ كتاب آسماني بعد از آن نيست؛)
ـ قرآن فرق گذار بين حلال و حرام در رفتارهاي گوناگون فردي و اجتماعي انسان است؛
ـ قرآن راهنما به درست ترين و استوارترين راهها است؛
ـ قرآن بشارت دهندهي مو?مناني است كه كارهاي شايسته ميكنند، كه آنان را اجري بزرگ است؛
ـ قرآن پيشوايي دلسوز و واعظي پند ده به راه راست است، راهي كه چندگانگي و تعدّد در آن نيست.« اين قرآن راه من است از آن پيروي كنيد، به راههاي گوناگون نرويد كه از راه او شما را جدا ميسازد. اين وصيّت بهشما است شايد كه تقوا پيشه شويد»؛(انعام،6/153)
ـ توحيد حقيقي جز در آن يافت نمي شود،و درجاي ديگر نيست؛
ـ هر كس از غير قرآن راهنمايي جويد گمراه شده و گمراه ميگردد؛
ـ وعدهي او وعده اي راست است؛
ـ برهان، هدايت و روشنگري از سوي پروردگار متعال است؛
ـ نوري است كه هرگز چراغ هايش خاموش نمي گردد؛
ـ عهد خداي متعال است كه روشنگري هايش آشكار و ظواهرش درخشان ميباشد؛
ـ دانش نجات بخش است و هر كس آهنگ آن كند گمراه نمي گردد؛
ـ مردم را به روشني جويي از نور خرد فرا ميخواند و بر تفكّر و خردورزي درآيههاي بزرگ وكوچك هستي تشويق ميكند؛
ـ سرچشمهي حكمت و دانش و بن مايهي تزكيه و تربيت است؛
ـ راهنماي عمل و بشارت دهندهي انقلاب و دگرگوني است؛
ـ درآن تبيين و تفصيلي است كه هيچ ترديد و اختلافي در آن نيست «… و اگر [قرآن] از سوي غير خداوند بود در آن اختلاف فراوان مييافتيد.»؛(نساء،4/82)
ـ ميزان عدالت و فراخوان به داد است؛
ـ كتاب عشق است (عشق خداوند به انسان و انسان به خداوند متعال)؛
ـ بشارت دهنده وبر حذر دارنده و فراخوان به تعهّد، پايداري واستواري است؛
ـ فرمان ده به داد، احسان، نيكي و تقوا است؛
ـ مردم را فرا ميخواند تا گواهان براي خدا وبر پا دارندگان قسط باشند؛
ـ برنيكي و تقوا همياري كنند و بر گناه و تجاوزگري همدستي نكنند؛
ـ گذشت، پيشه سازند، به كار خوب فرمان دهند و در زمين به فسادگري نخوانند.
ـ در تعامل با مردم ديگر بزرگوار باشند و در گذرند وببخشند، فروتني كنند و در زمين به تكبّر گام نزنند و به هيچ فخر فروشي و بزرگ بيني نزديك نگردند.
ـ فراوان ياد خدا كنند تا دل هايشان آرامش يابد.
ـ به هر مقدار ميتوانند از آن بخوانند براي دقّت و يادآوري، چون كه كتاب خداوند متعال است براي بندگانش تا در آيات آن انديشه كنند و با دانشهاي قرآن از دلهايشان قفلهاي كوري راه حقيقت را بگشايند؛
ـ بر روي زمين گردش كنند وبه هر چيزي با نگاه عبرت آموزي بنگرند؛
ـ كتابي است كه براي انسانها، زمينههاي خردورزيهاي ژرف و انديشهورزيهاي سازنده در آفرينش جسم و روح را نشان ميدهد، (روحي كه از سوي خداوند متعال دميده شده)، و اعتلاي انسان را در مراحل وجود انساني، مينماياند، و انسان را بر انديشيدن در دورههاي زندگي و پايان و انتقالش وديگر چيزهايي كه در هستي ها،عوالم و دورهها وجود دارد، تشويق ميكند.
ـ كتابي است كه به دقّت و انديشيدن و آگاهيهاي سازنده، در راستاي شناخت حقي كه در جانها و آفرينش تجلّي ميكند بر ميانگيزد.
ـ كتابي است فراخوان انسان به دقّت نظر در احوال و سرنوشت امّتهاي نابود شده و تمدّنهاي گذشته و سختيها و گرفتاري هايي كه بر گذشتگان به خاطر زشتيها و ستمي كه روا داشتند رفت «پس هنگامي كه آنچه بدان تذكر داده شده بودند فراموش كردند راههاي هرآسيب را بر آنان گشوديم … » (انعام،6/44)، همچنين تأمّل در گذشته و انقلابهاي دگرگون ساز وهدايتهاي الهي و نعمتهاي زندگي كه به خاطر مقاومت در راه خدا و بذل مال و جان بدست آورده و حقدرخشان را پيروي كرده اند.
ـ كتابي است كه انسان را به تلاش و كوشش براي فهم حقيقت تشويق ميكند وبراي پيگيري پيشرفتهاي روحي فرا ميخواند، تا به سوي خالق رزّاق زندگيآفرين و خرد بخشِخويش پناه آورند و پيش از آن كه سر افكنده وشكست خورده به سوي او باز گردانده شوند، آرزومند و اميدوار به سوي او باز گردند و به درگاهش استغفار كنند صبورانه، صادقانه، فروتنانه، انفاق گرايانه و در سحر گاهان استغفار كنند.» (آل عمران،3/17).
ـ نماز بگذارند،زكات بپردازند و همراه ركوع كنندگان ركوع كنند.
ـ به عدل فرا خوانند و آن را بپا دارند تا پروردگار متعال آنان را در زمين جانشين سازد و از وارثان قرارشان دهد.
ـ براي همه مردم خيرخواه باشند.
ـ در برابر جباران بايستند و با طاغوتهاي سه گانه در افتند (طاغوت سياسي، كه فرعون هر عصر و ديار است، طاغوت اقتصادي، كه قارون هر شهر و روزگار است و طاغوت فرهنگي، كه هامان هر ملّت و ديار است) تا عزّت، آزادي و اعتلا براي انسان فراهم آيد.
ـ سست نشوند، و غمگين نگردند، تا با ايمان فزاينده و عمل صالحشان برترينها باشند.
قرآن لوح الهي است كه در آن، جهان تكوين و نظام تشريع انعكاس يافته است. و تعبيري بياني است از آنچه كه درهستي اتفاق افتاده و يا اتفاق خواهد افتاد. بنابراين شناخت قرآن زير بناي حركت و تكامل انساني است.
ـ انقلابهاي تحوّل آفرين براي نجات انسان را هرگاه كه جامعهها سركوب شده و حكومتهاي ستمگر،تسلّط يافتند برافروزند و با پيشوايان كفر، گمراهي و ستم بجنگند.
ـ صلح خواهان و صلح جويان براي همه باشند.
ـ براي تشكيل نظامي شايسته و تقويت آن آماده باشند و از چهار چوب الهي پا بيرون ننهند و از ستمكاران و از آسيب رسانان بر خويش و خانواده شان نباشند.
ـ در ميان آنان گروهي باشند كه مردمان را به كار خير بخوانند، به نيكي فرمان دهند و از بدي باز دارند.
ـ براي توسعه موهبتها و گسترش نعمت ها، افزايش اموال، آبادي شهرها، بهبودي زندگي و معيشت تلاش كنند و با قرار دادن نعمتهاي الهي در دسترس همگان و پرهيز از ثروت اندوزي و انحصار طلبي،عدالت را در بهره گيري از نعمتهاي الهي برقرار سازند.
ـ اموال را منحصر در بين ثروتمندان نسازند.
ـ انگيزههاي ثروت اندوزي و زندگي مرفه را كنار نهند.
ـ از اسراف پرهيز و دوري كنند.
ـ براي انجام وظايف گوناگون فردي و اجتماعي به ثابت قدمي و شكيبايي فرا خوانند و سستي و تنبلي را پيشه نكنند و بدانند كه خداوند آسمان و زمين را بيهوده نيافريده است.
ـ در دين اختلاف نورزند و امّتي واحد باشند و بر آرزوي تفرقه افكنان خط بطلان بكشند.
ـ از نگرش پاك و آگاهانه به زيباييهاي جهان و درخشندگي حيات از قبيل خورشيد، ماه، ستارگان، دريا و خشكي، درخت، گياه، گلها و شكوفهها و جنگلها و كوهها، انواع حيوانات پرنده، وحشي، خشكيزي يا دريايي، بوستانهاي شاديبخش و جنگلهاي انبوه باز نمانند.
ـ نگرشهاي آگاهانه و سياحت گرانهي خود را با توجّه به ملكوت عالم و باطن وجود در آميزند تا به قدرت خداوند متعال در هر چيزي پي ببرند.
و در همه اينها بر راهنماييهاي قرآن كريم تكيه كنند و ژرف نگري در كتاب خداوند ـ كه فهرستي براي جهان بزرگ است ـ وآيههاي شگفت انگيز آن را كه در هر آن با انسان سخن ميگويند از دست ندهند، و قرآن را ريسماني كشيده از سوي آنان تا خالق و رازقشان بشمارند، كه آيههاي شگفتي آن پايان ندارد وعجايب آن از بين نمي رود و به سخن متداول بين مردم شبيه نمي باشد. و پس از ژرف نگري در آنها از خداوند بخواهند كه درك شگفتيهاي آن را براي دلهايشان فراهم آورد. با اين حال جنبههاي فنّي و بديع آن را كه در آيههاي جاودان آن آشكار است، فراموش نكنند چرا كه قرآن كتابي است كه آيههاي آن از سوي حكيمي آگاه بتفصيل، ترتيب يافته است.ظاهر آن زيبا و درون آن ژرف است و بدون ترديد معجزه اي ميباشد كه از هيچ راه باطلي بدان راه نخواهد يافت و اگر انسان و جنّيان گرد آيند كه بسان آن ابداع كنند هرگز چون آن را نخواهند آورد. و اعجاز درنظم آن بيانگر اعجاز در نظم كتاب تكويني جهان بزرگ است و تا هميشهي جهان،جاودان است چرا كه تا زماني كه آسمان و زمين پا برجا هستند بر همان منوال نخستين آن جريان خواهد داشت. و به تعبير پيامبر عظيم الشأن(ص):
«او نوري آشكار، ريسماني استوار، دستگيره اي پايدار است. هر كس بدان روشنايي جويد خداوند نوراني اش گرداند و آن كه كارهايش را بر آن گره زند خداوند نگه اش دارد، آن كه بدان چنگ زند خداوند نجاتش دهد. و هر آن كه از احكام آن دست نشويد بلند مرتبه اش گرداند … و آن كه از غير آن هدايت جويد خدا گمراهش سازد…»17«اگر اين قرآن را بر كوهي فرود ميآورديم آن را فروتن و شكاف خورده از خشيت الهي ميديدي» (حشر،59/21) و «برتري قرآن بر ديگر سخنها چون برتري خداوند بر بندگانش است ». 18
و اين قطرهاي از دريا 19 است، كه درمعرّفي كتاب خداوند ـ اين حق خالص و ثابت جاودان ـ ميتوان گفت، براي ياد كردي بايسته در راستاي بازگشت به قرآن كريم و احاديث معتبري كه بزرگان مورد اعتماد ـ از هر دو گروه شيعه و سنّي ـ از پيامبر اعظم وامامان معصوم(ع) در تفسير قرآن و تبيين روش آن در زمينهي معارف و برنامهها و اعمال نقل كردهاند.
قرآن لوح الهي است كه در آن، جهان تكوين و نظام تشريع انعكاس يافته است. و تعبيري بياني است از آنچه كه درهستي اتفاق افتاده و يا اتفاق خواهد افتاد. بنابراين شناخت قرآن زير بناي حركت و تكامل انساني است. و كمالي كه از راه عمل بر طبق قرآن و پيوند با آن براي انسان به دست ميآيد از غير آن به دست نمي آيد. و با قرآن است كه انسان جايگاه خود را در هستي و جهان ميشناسد و هدف از آفرينش خويش را ميفهمد.
انسان با رجوع به اين لوح ربّاني حقيقت روح و جسم خود، حقيقت دنيا و آخرت و ديگر حقايق را ميشناسد و از رابطهي خود با خدا،و افراد انساني ،مطلع و از وظيفه اش نسبت به خود، خانواده و جامعه آگاه ميگردد. اين معرفت، معرفت فراگيري است كه به انسان فرصت ميدهد تا با زندگي،مظاهر، حركت و اهداف آن هماهنگ باشد و در مسير درست و طبيعي زندگي انساني قرار گيرد. مسيري كه رسالت خداوندي در پي تحقق آن بر روي زمين است.
چرا كه قرآن نور و هدايتي است كه پيروي از آن، جامعهي انساني را از مرگ به زندگي، از نااميدي به اميد، از كسالت به نشاط، از سكون به حركت، از ذلت به عزّت ميرساند و به جهت دهي حركت جامعه ميپردازد و آن را در راستاي تحقّق و رشد اجتماعي قرار ميدهد، و به همين خاطر سرور، مولا و پيامبرمان حضرت محمد(ص) ميفرمايد:
«آن گاه كه فتنهها چون شبي تاريك بر شما يورش آورد به قرآن پناه آوريد.»20
انسان دربازگشتش به قرآن بسان سيّارهاي است كه درمدار خود قرار گرفته و در منظومهي خود و درجهان بزرگ به سوي كمال نهايي در حركت است…. بنابراين قرآن مدرسهي پويا و زنده اي است كه تك تك افراد را گرد ميآورد و از آنان جمعي متّحد و بنياني استوار ميسازد، و اگر به تعاليم آن عمل كنند دست يابي به زندگي پاك، آزاد و بالنده را برايشان ضمانت ميكند.
اين ويژگيها آن گاه جامهي عمل ميپوشد كه قرآن كريم بر جامعه حاكم باشد، برهمهي طبقات سايه افكند، و در زندگي همه اعم از تودهي مردم و حاكمان و عالمان نفوذ داشته باشد.
در اين عرصه، آفت بزرگي است كه مسلمانان و به ويژه متفكّران و اصلاحگران نبايد از آن غافل باشند. آفتي كه در رفتار دشمنان قرآن و آناني كه از نفوذ اصول اجتماعي قرآن، مبادي سياسي، موازين حقوقي،نمونههاي اخلاقي، اصول عالي فرهنگي، بنيانهاي اصلاحي و برنامه ريزيهاي پيشرفته و مخالف هر نوع ستم، تجاوز، زورگويي، اسراف، تبذير، ثروت اندوزي،اختلاس،انحطاط و سقوط،مي ترسند، نمود پيدا ميكند.
آفتي كه ياد شد جنگي نامرئي است كه آتش آن را شيطانهاي شرّ و فساد، طاغوتهاي استكبار و زورگويي، پرچم داران گمراهي و ضلالت ميافروزند. جنگي كه پرزيان تر، بد فرجام تر و به انحطاط و ذلّت كشاننده تر از جنگ آشكار است، چرا كه اينان با روشها و برنامه ريزي هايي به مسخ قرآن دست ميزنند، آن را از جايگاه خود بيرون ميآورند، آموزههايش را تغيير ميدهند، راه بردهايش را به نابودي ميكشند، و آن را به گونهاي تفسير ميكنند كه با گرايشهاي منحرفانه شان هماهنگ باشد، جهت گيريهاي استوار تربيتياش را دگرگون ميسازند، مشعلهاي اصلاحي آن را خاموش ميكنند و فريادهاي آزادي بخش آن را خفه ميسازند و با اين جنايات، امّت را به سوي سكون و تسليم درآتش ذلّت و طاغوت (اعم از طاغوت فرعوني، قاروني و هاماني يعني طاغوت سياسي، اقتصادي و فرهنگي) ميكشانند. جامعههاي اسلامي بايد نسبت به اين فاجعهي بزرگ بيدار و آگاه باشند.21
قرآن كتاب زندگي است و درآن رمز حيات امّتها و اقوام، طوايف و شهرها وجود دارد، پس «اي كساني كه ايمان آورديد خدا و رسولش را پاسخ دهيد آن گاه كه شما را به آنچه كه به شما حيات ميبخشد فرا خوانند… » (انفال،8/24)
هرگاه به قرآن به شكلي كه ياد شد رجوع كنيم و به روش درست و رويكردي استوار بدان عمل نماييم به ما اين امكان را ميدهد كه درد جامعه بلكه انسان را مداوا كنيم و نشانههاي عدالت،عزّت،حق،صلاح و رستگاري را بر بلنداي آفتاب بنشانيم.
از كتاب الحياة تا كنون دوازده باب در شش جزء پايان پذيرفته كه بارها در تهران و بيروت چاپ شده است و بخش اوّل و دوّم آن به اردو ترجمه و در لاهور چاپ شده است و نيز جلد اول و دوم به اسپانيولي ترجمه شده و در چهار جزء نشر يافته است.
شايد براي پژوهشگران و محققان فرهنگ قرآني و حديثي، اصالت و اهميّت نقش معرفت در ساختن افراد و جامعه پوشيده نباشد. و ما به همين خاطر به بيان گذراي اينموضوع پرداختيم و باب اوّل كتاب را به معرفت و اصالت آن ويژه گردانيديم. و در آنغير از فصول و عناوين فرعي، پنجاه فصل دربارهي معرفت و مباحث متعلق به آن اززواياي گوناگون آورديم، كه در زير، پاره اي از عناوين را براي خوانندگان ياد آوري ميكنيم:
ضرورت گسترش آگاهي(فصل8)؛
روش دست يابي به آگاهي و دانش (فصل15)؛
روش درست شناخت (فصل16)؛
نمادهاي متكامل معرفت (فصل19)؛
شناخت تجربي (فصل21)؛
پيوستگي آگاهي و عقيده (فصل22)؛
پيوستگي شناخت و عمل (فصل23)؛
شناخت جهان (فصل26)؛
شناخت هستي (فصل27)؛
شناخت خدا (فصل28)؛
شناخت مردم از راه آزمايش (فصل30)؛
شناخت دشمن، گونهها، تواناييها، نيرنگهاي او و روش برخورد با آن(فصل31)؛
شناخت بلاها و اثر آن در پيشرفت انسان (فصل32)؛
شناخت قوانين تاريخي (فصل34)؛
موانع شناخت (فصل41)؛
نقد و رشد شناخت از طريق آن (فصل45).
بر هر پژوهشگري كه چيز اندكي از اسلام را از دو منبع اصلي آن (قرآن و حديث، كتاب و سنّت) بداند،روشن است كه جايگاه والايي را كه اين دين به عقل ميدهد در ديگر اديان و مكتبهاي اخلاقي ـ تربيتي و فلسفي نظير آن وجود ندارد. در قرآن آيات روشني وجود دارد كه مردم را بر بكارگيري عقل و بهره گيري از چشمه سار فطري وجوشان اين نور الهي و موهبت رحماني تشويق ميكند، همچنين احاديث معتبر و فراواني براي تبيين اين جايگاه وارد شده است كه از نظرشمار، مدلول و تعابير آنها، جايي براي كم توجهي نميگذارد. به همين خاطر كتاب اصول كافي (دايرة المعارف حديثي مورد استناد شيعيان و پيروان اهل بيت(ع)) با كتاب «عقل و جهل»، آغاز ميشود و در آن احاديث بسياري براي بيان اهميت،عظمت و ضرورت بكارگيري عقل، ارزش الهي آن، جايگاه انساني و ژرفاي معرفتي و ثمرهي عظيم آن درزندگي دو جهاني انسان وارد شده است. اين احاديث، خرد را حجّت باطني الهي ميدانند كه پذيرش حجّت ظاهري بدون آن انجام نمي يابد.
وبه همين خاطر در باب اوّل در بحث از جايگاه عقل و اهميّت كاربرد و بهره گيري از چشمهي جوشان آن،به تفصيل از آن ياد كردهايم، و درآنجا فصول زير را آورده ايم:
خرد و كارآيي آن (فصل3)؛
بسوي انديشيدن (فصل4)؛
محدوديت حس و ضرورت شناخت عقلي (فصل12)؛
شناخت حجّت .
حجت باطني:
1. خرد
2. چگونگي بكارگيري عقل و بهره گيري از آن
3. چهرهي حقيقي خرد
4. خرد و نيازمندي آن به حجّت خدا و رجوع به او.
5. خرد،هدايت و سنجش.
در قرآن كريم آيات سرنوشت سازي آمده كه به لزوم برپايي عدالت معيشتي در بين مردم فرا ميخواند… و هدف از ارسال پيامبران و فرستادن كتاب و ميزان از سوي خداوند را در اين ميداند كه مردم قسط را بپا دارند و جامعه بر پايهي عدل اداره شود.
بنابراين بديهي است كه قسط و به پاداشتن آن در جامعهها سهم مهمّي در تعاليم اسلامي دارد. و در اسلام تعاليم بسياري وجود دارد كه براي طراحي نظام اقتصادي عادلانهاي كه بدان قسط به پاداشته شود و ستم در چهرههاي اقتصادي و شكلهاي عام معيشتي آن از بين برود، صلاحيّت دارند، بويژه آن كه اسلام در اهداف اجتماعي، انساني و معيشتي خود، طراحي نظام عدالت خواه و جامعهاي مبتني بر قسط را در نظر دارد.
جامعهاي كه مبتني بر قسط باشد، جامعهاي است كه در آن فقر از بين ميرود؛و فقر مادي به زندگي هيچ يك از افراد جامعه راه نمي يابد. و اقامهي عدل در بين مردم و به پاداري قسط به روش واقعي آن جز در اين شكل امكان پذير نيست. چنان كه امام صادق(ع) ميفرمايد:«اگر در بين مردم عدالت اجرا شود بي نياز ميگردند.»22
ديني كه براي اقامهي قسط در بين مردم آمده23 و مردم را به آنچه كه بشريّت را حيات ميبخشد فرا ميخواند24، و تلاش ميكند كه مردم زندگي آراسته اي داشته باشند25، و در پي آن است كه همه مردم از مسلمانان و غير مسلمانان ـ چنان كه در حديث است ـ بينياز گردند، و زكات را در پي نماز به عنوان يكي از دو ستون دين ميآورد26، و در آيات و احاديث آن،احكام و تعاليم روشني دربارهي اموال، معيشتها،حقوق مالي و زندگي مادي آورده است وآموزش ميدهد، آيا ممكن است چنين ديني مكتب اقتصادي نداشته باشد؟
نه! ممكن نيست … براي كسي كه اندكي از اسلام وتعاليم اصيل آن خبر داشته باشد اين امر واضح است، چه رسد به آن كه با پژوهش گسترده و پشتكار در تفقّه و تتبّع علمي جدّي، اطلاعات گسترده اي از اسلام داشته باشد. البته در صورتي كه براي شخص منكر در انكار مكتب اقتصادي اسلام جز جهل و نا آگاهي به موضوع، هدف و غرض ديگري در كار نباشد.
به همين خاطر و براي معرّفي تعاليم دين در حوزهي اقتصاد و معيشت و گسترش تعاليم سازنده و حيات بخش آن در بين مردم و دست يابي به آزادي جامعهها و بويژه جامعههاي اسلامي ـ جايي كه مسلمانان معتقد به كتاب و سنت، قرآن و حديث زندگي ميكنند ـ از چنگال فقر و جهل و عقب ماندگي ناشي از آن و ستم خانمان سوز معيشتي، در كتاب الحياة آموزههاي اقتصادي اسلام را ـ از قرآن و حديث بطور مبسوط آورديمـ به انگيزهي دست يابي به ضرورت مورد اشاره يعني ارائهي مكتب اقتصادي اسلام كه تنها مبتني بر كتاب و سنت (قرآن و حديث) باشد. به اين منظور، دو باب گسترده گشوده و آن دو را به عنوان مقدمه براي پژوهشهاي اقتصادي و زمينه سازي بحث و تحقيق براي پژوهشگران قرار داديم. دو باب عبارتند از:
باب يازدهم:مقدمه اي براي پژوهشهاي اقتصادي، چهار چوبهاي كلّي؛
باب دوازدهم:مقدمه اي براي پژوهشهاي اقتصادي، اصول كلّي.
اين دو باب، چهار بخش از بخشهاي كتاب (از جزء سوّم تا ششم) را تشكيل ميدهند و در هر باب پنجاه فصل آمده است و مجموع يكصد فصل و افزون بر هزار عنوان و موضوع است كه در شكل امروزي و مناسب با نيازهاي روز بانگرش موضوعي و علمي، زواياي گوناگون زندگي انسان را روشن ميكند، از اين رو نويسندگان الحياة از خوانندگان بزرگوار، پژوهشگران مباحث اسلامي، فقهاي اسلام، دانشجويان فقه اسلامي، محققان اقتصاد اسلامي، متخصصان، دوستداران واقعي انسان و انسانيّت، حق جويان وعدالت خواهان پايدار ميخواهند كه به عناوين و موضوعات فصلهاي چهار جلد ياد شده بنگرند، و آيات روشن و احاديث سازندهي آنها را (كه در مقياس انسانيت و در تأكيد بر احياي عدالت واحقاق حقوق و تأمين معيشت انسان به صورت درست كه موجب رشد وكمال مطلوب باشد ـ و در هيچ مكتب اقتصادي و سيستم معيشتي ديگر نظيري براي آنها نيست ـ) مورد توجّه قرار دهند. و آخرين سخن ما اين است كه، سپاس از آن خداوند پرودگار جهانيان است.
1. وحي دانشي است كه از صقع ربوبي بر قلب رسول امين فرود آمده است و نه احساس مرموز و يا تجربههاي شخصي و يا افكار پيامبر، آن سان كه دور ماندگان از فهم معارف الهي ويا علاقه مندان به اغراض و اهداف وسوسه انگيز ميپندارند.
2.موفق الدين مقدّسي، كتاب التوّابين/274 ـ 275، تحقيق: عبدالقادر الأرناؤوط. بيروت: دارالكتب العلميه،1394 هـ/1974 م.
3. بنابر تعبير امام صادق(ع) در تعريف قرآن، الحياة،2/72.
4. واقعيت بس زيان بار انقطاع وحي از امت ، در ((خطبه ي فاطميّه)) ، به خوبي تبيين شده است.
5. بسياري از اين احاديث با ذكر سند، در كتاب عظيم عبقات الانوار،و كتاب بي مانند الغدير آمده است. اهل تحقيق مراجعه كنند.
6. در برخي از احاديث آمده است: «لن يفترقا»(هرگز از هم جدا نمي شوند.)
7. ر.ك: عبقات الانوار، ج 1، از جزءهاي حديث ثقلين، اصفهان: مؤسسه نشر نفائس مخطوطات، 1380،و ترجمهي عربي آن: «نفحات الازهار»، از: عالم فاضل، سيد علي ميلاني.
8. ر.ك: همان/ 665 ـ 667. در آنجا كلمات محدثان و علماي بزرگ از برادران اهل سنت، درباره ي سند حديث و اعتبار و صحّت آن ملاحظه شود.
9. نهج البلاغه، شرح محمد عبده،خطبهي 116 و 119، از فيض الاسلام.
10. كليني، كافي، 1/192.
11. همان.
12. همان،2/596 ـ 634.
13. همان،ج 1، كتاب الحجة؛ الحياة،2/ ب 6، از فصل 46 (العلماء بالقرآن و فصل 47 صامت معه ناطق).
14. همان، 8/ 32؛ كاشف الغطاء، مستدرك نهج البلاغه/ 31؛ الحياة،2/493.
15. درنقلهاي معتبر آمده كه مراد از اهل ذكر امامان معصوم(ع) هستند. عقل نيز بر اين امر دلالت ميكند چون ممكن نيست كه منظور از اهل ذكر هر دانشوري باشد. چون دانشوران اختلاف نظر و نگرش دارند و قرآن كتابي است كه در آن ترديد و اختلافي وجود ندارد، بنابراين مرجع پرسششوندگان از آن بايد كساني باشند كه اختلاف نداشته باشند و اينان جز معصومان(ع) نيستند و به تعبير ديگر «اهل ذكر » متخصصان قرآن هستند و براي شناخت درست از هر كتابي و بهدست آوردن محتواي آن بايد به متخصص مربوطهي آن ارجاع داد.
16. كافي، 1/ 180، كتاب الحجة، باب معرفة الامام و….
17. نهج البلاغه، شرح محمد عبده، خطبه ي 171 و 175، از فيض الاسلام.
18. الحياة،2/ 151.
19. همان/153.
20.ر.ك:الحياة، 2/69ـ198، باب ششم، ويژهي قرآن،مستندات آنچه ياد كرديم با تعبيرهايي كه اغلب آنها از خود آيات و احاديث بر گرفته شده با اضافهي مطالب فراواني كه نياورديم، در آنجا وجود دارد.
21. همان/196، به نقل از كافي، 2/599.
22. همان/196 ـ 198.
23. كافي، 3/568؛ ر.ك: الحياة، ج 6: باب 12، فصل 46 ـ 47 و 49.
24. اشاره به آيهي25 سورهي حديد دارد.
25. اشاره به آيهي24 سورهي انفال دارد.
26. اشاره به آيهي 97 سورهي نحل دارد.
27. در اسلام دو نوع زكات قرار داده شده، ظاهر(رسمي) وباطن (غير رسمي)، ر. ك: الحياة، 6/227 ـ 287.